فصل ۲ پارت ۳ فرشته ها
*ته*
صب بیدار شدم تو بغل هم دیگه بودیم
لبم رو گذاشتم رو لبش
بیدار شد و همراهیم کرد
*سولی*
با چیزی روی لبام بیدار شدم ته داشت میبوسید منو لبخندی زدم و همراهیش کردم
دستم ناخداگاه رفت روی سینه هاش
ازش جدا شدم و گفتم
☆چه عضله هایی داری
○یااا
○تو هم سینه های خوبی داری😂
☆وایسا بگیرمت
○الفرار
*راوی*
(بعد از ۵ دقیقه جنگ و دعوا یادشون افتاد امروز باید برن مدرسه
☆یا خدا ... امروز شنبسسسس
○بدو بریم صبحونه بخوریم
یه چیز ساده خوردن
(اسلاید ۲ و ۳ لباس مدرسه هاشونه)
رفتن تو اتاق
☆برو بیرون من بپوشم
○من کلشو دیدم 😉
☆خب....اون موقع فرق داره
ته رفت لباس سولی رو در اورد
لباس خودش هم همین طور
شلوارش هم در اورد
دستش رو گذاست روی پو..صی سولی و مالید
☆یا.. ته تحریکم نکن باید بریم مدرسه
هیچی نگفت و لباس سولی رو تنش کرد
و سولی هم دکمه های اون رو بست
کاملا اماده شدن
○تو مدرسه به پسری نزدیک نشو
☆او... در مورد من چی فک کردی
.......مدرسه.......
(علامت معلم $)
$ سلام بچه ها امروز میخوام جاهاتون رو تغییر بدم
(معلمشون خیلی خوبه)
$خب لیا دوست پسر داری؟
لیا:اره ☺
برو بشین پیشش
......بعد از ۵ مین جابجایی ......
$بچه ها میدونین دیگه سولی خیلی خوشگله حتما دوست پسر داره😄
سولی تو دوست پسرت کجا میشینه؟
☆اونجا عه
همه:اووو..... دوست پسرش تهیونگه
○😊😄
(یه جورایی خنده ی تهیونگ با خجالت بود)
......همه جاهاشون عوض شد.......
(چند نفر هم دوس پسر نداشتن نشستن بغل چند تا پسر دیگه)
$بچه ها این زنگ رو ریاضی کار میکنیم
......بعد از چند مین درس دادن......
$خب مین جونگ بیا پای تخته....
زنگ تفریح خورد
*سولی*
ته رفته بود با دوستاش منم یه دوست داشتم ولی نیومده بود
رفتم دست شویی هیچ کس نبود یهو از در
بک هیون اومد
پسری که عاشقم بود ولی ردش کردم
دست خودم نبود اون موقع وضعیت بدی داشتم
(علامت بک هیون. ₩)
بهش گفتم
☆اینجا دستشویی دختراس برو بیرون(یکم داد)
₩هیش🤫... نگران نباش هیچ کس اینجا نیست
₩الان زنگ خورده و همه تو کلاسن
₩منم الان میتونم هر کاری که بخوام بکنم البته
₩باید به دهنت چسب بزنم
تا خواستم داد بزنم با چسب دهنم رو بست
برد توی یکی از اتاقک ها (اسمش رو یادم رفته )
در توالت رو باز کرد و گفت
₩بشین منم بشینم رو پاهات بک.ن.م.ت 😈
☆اوم.....اممم....
₩هاا.... چیمی صدات رو نمیشنوم (پوزخند)
شروع کردم به گریه کردن الان فقط میخواستم یکی بیاد کمکم
₩نمیشینی اره
₩دامنت رو بده بالا یا خودم میدم
☆اوم...هق ...هق (سرم رو به نشانه ی نا رضایتی تکون دادم و گریه میکردم)
دستاش رو اورد نزدیک پاهام و ........
خماری😈😈
شرط نمیزارم شاید زود تر خودم بنویسم
صب بیدار شدم تو بغل هم دیگه بودیم
لبم رو گذاشتم رو لبش
بیدار شد و همراهیم کرد
*سولی*
با چیزی روی لبام بیدار شدم ته داشت میبوسید منو لبخندی زدم و همراهیش کردم
دستم ناخداگاه رفت روی سینه هاش
ازش جدا شدم و گفتم
☆چه عضله هایی داری
○یااا
○تو هم سینه های خوبی داری😂
☆وایسا بگیرمت
○الفرار
*راوی*
(بعد از ۵ دقیقه جنگ و دعوا یادشون افتاد امروز باید برن مدرسه
☆یا خدا ... امروز شنبسسسس
○بدو بریم صبحونه بخوریم
یه چیز ساده خوردن
(اسلاید ۲ و ۳ لباس مدرسه هاشونه)
رفتن تو اتاق
☆برو بیرون من بپوشم
○من کلشو دیدم 😉
☆خب....اون موقع فرق داره
ته رفت لباس سولی رو در اورد
لباس خودش هم همین طور
شلوارش هم در اورد
دستش رو گذاست روی پو..صی سولی و مالید
☆یا.. ته تحریکم نکن باید بریم مدرسه
هیچی نگفت و لباس سولی رو تنش کرد
و سولی هم دکمه های اون رو بست
کاملا اماده شدن
○تو مدرسه به پسری نزدیک نشو
☆او... در مورد من چی فک کردی
.......مدرسه.......
(علامت معلم $)
$ سلام بچه ها امروز میخوام جاهاتون رو تغییر بدم
(معلمشون خیلی خوبه)
$خب لیا دوست پسر داری؟
لیا:اره ☺
برو بشین پیشش
......بعد از ۵ مین جابجایی ......
$بچه ها میدونین دیگه سولی خیلی خوشگله حتما دوست پسر داره😄
سولی تو دوست پسرت کجا میشینه؟
☆اونجا عه
همه:اووو..... دوست پسرش تهیونگه
○😊😄
(یه جورایی خنده ی تهیونگ با خجالت بود)
......همه جاهاشون عوض شد.......
(چند نفر هم دوس پسر نداشتن نشستن بغل چند تا پسر دیگه)
$بچه ها این زنگ رو ریاضی کار میکنیم
......بعد از چند مین درس دادن......
$خب مین جونگ بیا پای تخته....
زنگ تفریح خورد
*سولی*
ته رفته بود با دوستاش منم یه دوست داشتم ولی نیومده بود
رفتم دست شویی هیچ کس نبود یهو از در
بک هیون اومد
پسری که عاشقم بود ولی ردش کردم
دست خودم نبود اون موقع وضعیت بدی داشتم
(علامت بک هیون. ₩)
بهش گفتم
☆اینجا دستشویی دختراس برو بیرون(یکم داد)
₩هیش🤫... نگران نباش هیچ کس اینجا نیست
₩الان زنگ خورده و همه تو کلاسن
₩منم الان میتونم هر کاری که بخوام بکنم البته
₩باید به دهنت چسب بزنم
تا خواستم داد بزنم با چسب دهنم رو بست
برد توی یکی از اتاقک ها (اسمش رو یادم رفته )
در توالت رو باز کرد و گفت
₩بشین منم بشینم رو پاهات بک.ن.م.ت 😈
☆اوم.....اممم....
₩هاا.... چیمی صدات رو نمیشنوم (پوزخند)
شروع کردم به گریه کردن الان فقط میخواستم یکی بیاد کمکم
₩نمیشینی اره
₩دامنت رو بده بالا یا خودم میدم
☆اوم...هق ...هق (سرم رو به نشانه ی نا رضایتی تکون دادم و گریه میکردم)
دستاش رو اورد نزدیک پاهام و ........
خماری😈😈
شرط نمیزارم شاید زود تر خودم بنویسم
۷.۱k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.